عاصی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ل] عاصی بودن، انطباق نیافتن قادر بهانطباق باشرایط نبودن، تواناییانطباق بامحیط را نداشتن، همرنگ جماعت نشدن پیروی نکردن، دنبالهروی نکردن، عصیان کردن،
عاصیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم اغی، یاغی، مخالف، فرد مخالف، فرقهگرا یلخی، عضوحزب باد ناجور، اوباش، متخلف مجنون، آدم شیفته آدم تنها، رانده
عارففرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب سالک، راهرو، رهرو، عاشق پوینده، جوینده صوفی، متصوف، پشمینهپوش، مرید پیر، مراد، مرشد، شیخ، قطب، هدهد مغان مرد حق، اهل طریقت غوث
عاصی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ل] عاصی بودن، انطباق نیافتن قادر بهانطباق باشرایط نبودن، تواناییانطباق بامحیط را نداشتن، همرنگ جماعت نشدن پیروی نکردن، دنبالهروی نکردن، عصیان کردن،
مقصرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات گناهکار، عاصی، معصیتکار، مجرم، بزهکار، محکوم، مظنون، مداخلهگر، متهم، نکوهیده سابقهدار
زاهدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب ، پارسا، عارف، عابد، شیخ، درویش، قلندر، صوفی، انسان والا، شخص پرستشکننده، روحانیت، شخص معتقد سجادهنشین، صدیق مرتاض [حالت صفتی: زاهد▼] مرد ازدواجن
دارای احساساتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عواطف عام ی احساسات، احساساتی، عاطفی، خونگرم، حساس، زودرنج، شهوانی، غمگین، سرزنده
نازپرورانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی نازپرورانه، نوازشکنان، عاطفهآمیز، دوستدارانه، دوستدار