عادت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام کردن، اُخت شدن، خوگرفتن آبدیده شدن، تجربه پیدا کردن، استخوان خردکردن، پیراهن پاره کردن
عادتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام عادت، آشنایی، اعتیاد، قلق سنت، رسم، عرف▼ انس، الفت استفاده، مصرف، استعمال، استخدام، کاربرد مدام، رواج، ترویج ◄عادت دادن▼، شیوع معتاد پات
عادت دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام دادن، کارآموزی، آموزش ترویج، انتشار، بسط، اشاعه، پراکندن، تداول، رواج، کاربرد، عمومیت، شیوع آشنا کردن، مأنوس کردن، آموخته کردن کسی (چیزی
[فعل] عادت داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام عل] عادت داشتن، عادت پیدا کردن ریشه گرفتن، نهادینه شدن، معمول بودن ◄ رسم شدن▼
دخلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی آمد، فروش، وصولی، دریافتی، عواید، عایدات، عایدی، برگشت سرمایه، اجاره، حقلیسانس، رویالتی وصول درآمد، نقدینگی، دریافت صندوق فروش ناخالص، فروش
عارضفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ض، عین، شیء، پدیده، محسوسات، عرض، شکل، امتداد ظاهر، نقش، صورت، بیرون غیرباطنی بودن، عارضی بودن، خارجی بودن، عینیت متعالی بودن، ماورا بودن، برتری دیگ
خویفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عواطف عام سرشت، خلق، خلقیات، غرایز، علائق، خلقوخو، عادت، عوالم، طینت عواطف، احساسات، امیال مشرب، مزاج، خلط روح، احساس، خمیره، فطرت، نهاد، ماهیت صفت مشخص
عادتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام عادت، آشنایی، اعتیاد، قلق سنت، رسم، عرف▼ انس، الفت استفاده، مصرف، استعمال، استخدام، کاربرد مدام، رواج، ترویج ◄عادت دادن▼، شیوع معتاد پات