طولفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ول، درازا، طولجغرافیایی، درازی، قد، بلندی قطر، کالیبر، ضخامت، شعاع، محیط طولموج کشش، بُرد، رسایی، دسترس، دامنه، میدان دید، پهنۀ دسترسی، میدان، عمق،
طول کشیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان شیدن، گذشتن، طی شدن، بودن، پاییدن، برآمدن، بهطول انجامیدن، ادامه یافتن (داشتن)، سپری شدن، طولانی شدن گذرا بودن امتداد یافتن، امتداد داشتن
واحد طولفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ل، متر، کیلومتر، سالنوری، پارسک، مترولوژی گز، ذرع، وجب، فرسنگ، فرسخ، قدم، گره، قبضه پا، فوت، یارد، مایل، میل سانتیمتر، میلیمتر، میکرون گره دریایی
دامنهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ره، پهنه، بستر، مدار، حیطه، افق، ساحت، عرصه دسترس، رسایی، بُرد، کشش، طول میدان دید، پهنۀ دسترسی، میدان، عمق، دامنۀ عمل چشمانداز حریم، آستان فضا
اندازهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد دازه، ابعاد، اشل، قیاس، مقیاس، قُطر، جثه حد، قدر، مقدار، میزان، کمیت، درشتی▼، پایه، عیار، مایه، معیار پیمانه طول، عرض، ارتفاع، بلندی، عمق مساحت، حجم
تمدیدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان تطویل، طول دادن، طولانی کردن، فرسایش وقتکشی، تاخیر وقت اضافی، اضافهکاری
بقا داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان شتن، بیشتر طول کشیدنازدیگری، باقی ماندن، بهجا ماندن، بعدازدیگری زنده ماندن زندهیاد ماندن صبور بودن ◄ آرام ماندن