طبابت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ت کردن، تجویز کردن، تشخیصدادن نبض گرفتن، درجه گرفتن، فشارخونگرفتن، آمپول زدن، پاشویه کردن
پاک کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی کردن، شُستن، آبکشیدن، آبزدن، غسل کردن، برق انداختن، اتو کردن، گردگیری کردن بُردن، ستردن، زدودن، تراشیدن، برداشتن، محو کردن، منزه کردن، تمیزک
امر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ن، دستور دادن، فرماندادن، فرمودن، اُرد دادن، امر دادن، امرونهی کردن، ارجاع کردن، مأمور کردن، امضاکردن، منصوب کردن، گماشتن تجویز کردن ◄
مقاومت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) اومت کردن، ایستادگی کردن، ایستادن، تاب آوردن، آخ نگفتن، طاقت آوردن، پایداری کردن مخالفت کردن، ضدیت کردن، مانع شدن، بهمبارزه طل
عبادت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب یایش کردن، نمازگزاردن، ذکر کردن، تسبیح انداختن، احیا گرفتن (داشتن)، طاعت بهجا آوردن، بهجاآوردن، برپاداشتن، اقامه کردن، گزاردن، فرایض دینی را ادا ک
صبر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ن، شکیبا بودن، منتظرماندن، انتظار کشیدن، منتظر شدن، منتظر بودن چشم بهراه بودن، نگران بودن منتظرفرصت بودن، گوش خواباندن، ایستادن، درنگ کردن صبور بود