طلاقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ق، جدایی، متارکه، رهایی، فسخ نکاح، صیغه طلاق، طلاق بائن، طلاق رجعی عده مبارات بیوگی
طلاق دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی طلاق دادن، طلاق گرفتن، جدا شدن، سهطلاقه کردن رها کردن، جدا کردن
نگهدارینکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی نگهدارینکردن، برکنار کردن، منتقل کردن، واگذار کردن، فروختن راندن، ازخود راندن، جداشدن، طلاق دادن ترک کردن (گفتن)، رها کردن، تسلیم کردن، دادن
طلاق دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی طلاق دادن، طلاق گرفتن، جدا شدن، سهطلاقه کردن رها کردن، جدا کردن
نفاق کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ق کردن، انشعاب کردن طلاق خواستن، طلاق گرفتن، جدایی طلبیدن، متارکه کردن
جدا شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت دن، گسستن، قاطی نشدن، سوا شدن، بریدن، پاره شدن، بریده شدن، چاک خوردن، قطع شدن، دور افتادن دوری جستن، اجتناب کردن ازهم دور شدن، منشعب شدن راه را کج ک
جشنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی گرفتن، تعطیلی، عید، مهمانی، شادمانی، خوشی، بزم جشنواره، فستیوال، کارناوال، روز مخصوص مراسم، نمایش باشکوه عید نوروز، عید فطر، عید قربان، دهه