طردفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت اخراج، حذف، بیرونگذاشتن تبعید، نفی بلد، محرومیت، خلع ید، مصادره عزل، اخراج، انفصال مطرود بودن، اجتماعی نبودن، انزوا، گوشه گیری تصفیه، پاکسازی، گزینش
طرد کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت کردن، راندن، منزوی کردن محروم کردن اخراج (خارج) کردن، بیرون کردن، عزل کردن، معلق کردن، بهحال تعلیق درآوردن، منفصل خدمت کردن، آماده بهخدمت کردن بیر
طرح کلیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد سایه، مسوده، اتود، طرح، انگاره، نقشۀ ساده، نقشۀ برجسته، پروفیل، طرح بیرونی، شبح، سایهنما، سیاهسایه، طرح دورهبر دوره، حاشیه، لبه، کناره چارچوب، پل
طرفِ راستفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد طرفِ راست، یمین، دستِ راست، نیمکرۀ راست راستدستی، راستدست بودن راستگرایی مهارت
فعلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه ام شده، عملیات، موفقیت، اقدامات، انجام، کار برجسته، شاهکار، اثر هنری، کار بزرگ، مطلب مهم فتح نمایان، شجاعت مانور، عملیات، تدابیر جنگی کودت
مورد بیاحترامیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات حترامی، مغضوب، بیآبرو، مورد بیاعتنایی، مورد بیمهری، مورد بیتوجهی، مورد بیادبی، بدنام طردشده، مطرود، رانده
مستثنیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ستثنا، محروم، بینصیب، بیبهره، ممنوعشده، مستثناشده، خطخورده مردود، غیرممکن بیرون گذاشتهشده، ممنوعالخروج، تبعیدی، اخراجی، پناهنده طردشده، مطرود،
پناهندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت عیدی، آواره، آلاخون، ویلانوسیلان، بیپناه، مهاجر، جلای میهن کرده، اخراجی، معزول گوشهنشین، منزوی، آدم تنها طردشده، مطرود، رانده، مورد بیاحترامی مس
دافعهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ] دافعه، نیروی دافعه، نیرویسانتریفوژ ایجاد تنفر طرد، دفع، ردّ زشتی پسنشینی