طبقۀ اجتماعیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ، ارباب، فئودال، رعیت، سرمایه‌دار، کارگر، روحانیت، جنگیان، برزگران، پیشه‌وران، بینوایان بورژوازی، خرده‌بورژوازی کاپیتالیست
طبقه متوسطفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی وسط، کسبه، بازرگانان، شاغلین حرفه ای، کارمندان، بورژوازی
شمرده شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ، تحت طبقۀ خاصی(مقوله‌ای، ...) بودن، دریک مقوله گنجیدن، وجه مشترک داشتن، لحاظ شدن، درزمرهبودن، درجرگه بودن به‌شمار آوردن، درشمار آوردن، درزمرۀ چیزی م
گروهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم جوخه، فوج، گله، رمه، خیل، تیم، اکیپ، باند، تعداد مشخص کندو واحد، یگان، بریگاد، تیپ، ابوابجمعی، افواج، ارتش صورت فلکی، کهکشان، خوشه مشت، جفت، وجب جین،
تیرهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم فرعی، زیرگروه، فرزند، طایفه، نژاد، تخم، نسب، شجره، شجره نامه قشر، اقشار، طبقۀ اجتماعی هویت فرهنگی، کیفیت، درجه، ماهیت مارک، مدل، علامت قالب، ساخت، ش
قلّهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد أس، سَر▼، اوج، قطب، بالا، فوق، تاج، افسر، نوک، بالابالاها (بالابالا)، تارک ظُهر، نقطۀ اوج، رأس درخت، رأس موج، اوجمنحنی، نقطۀ عطف، بلندی برج، بارو، ا