مقاومت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) اومت کردن، ایستادگی کردن، ایستادن، تاب آوردن، آخ نگفتن، طاقت آوردن، پایداری کردن مخالفت کردن، ضدیت کردن، مانع شدن، بهمبارزه طل
طولانی شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان طولانی شدن، دوام داشتن، پاییدن، پا[ی] گرفتن، ثبات داشتن زیادی طولکشیدن، بهدرازا کشیدن، کش داشتن، فرسودن، کشدارشدن، بالا کشیدن ایستادگی کردن، دوام آ
صبر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ن، شکیبا بودن، منتظرماندن، انتظار کشیدن، منتظر شدن، منتظر بودن چشم بهراه بودن، نگران بودن منتظرفرصت بودن، گوش خواباندن، ایستادن، درنگ کردن صبور بود
ثبات داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر تن، ثابت بودن، تعادل داشتن، برقرار شدن، تثبیت شدن، قرار گرفتن، گیر کردن، گیر افتادن، فرورفتن، جا گرفتن، گرفتن، آرمیدن، تهنشین شدن مهار بودن، لنگر
عبادت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب یایش کردن، نمازگزاردن، ذکر کردن، تسبیح انداختن، احیا گرفتن (داشتن)، طاعت بهجا آوردن، بهجاآوردن، برپاداشتن، اقامه کردن، گزاردن، فرایض دینی را ادا ک