ضرب [موسیقی]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ]، ریتم، تمپو، سنگین -لارگو، آهسته - لنتو، آرام - آداجیو، روان - آندانته، پویان - مودراتو، تند -الگرو، دوان - پْرستو
سکه ضرب کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی سکه ضرب کردن، سکه زدن، اسکناس چاپکردن، صادر کردن، بهگردش انداختن
شرّفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ایدنیا و محیط، بدی، مفسده، قبح، تباه، پلیدی، زشتی، کثافت، فساد، خرابی، ضرر، گزند، عیب ظلم، ستم ◄ زور، اجحاف، بیعدالتی زهر، بلا، بلایایط
عمل ریاضیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد اضی، علامت، علائم ریاضی، مثبت، منفی عملگر، نمادگذاری چهار عمل اصلی، جمع، علاوه، اضافه، تفریق، منها، ضرب، تقسیم، بخش، توان، جذر معادله، آنالیز، ریشه
زیانرساندنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی رساندن، ضرر زدن، زیان زدن، آش برای کسی پختن فروش نرفتن، باد کردن
بدی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی بدی کردن، ضرر زدن، صدمه زدن، آسیب رساندن، آزردن آهنگِ کسی(چیزی) کردن (داشتن)، بد کردن بهکسی، بد کردن بد بودن برای کسی، مجروح کردن، آسیب زدن،