معیوب کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی عیوب کردن، صدمه زدن، خدشه دارکردن، لکه دار کردن، آسیب زدن، ازشکل طبیعی خارج کردن بدنام کردن ◄رسوا کردن ناقص کردن، شکستن، بریدن، پاره کردن، خ
مسجدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب دِیر، خانقاه، حسینیه کنیسه، کنشت، کلیسا درون کلیسا، اعترافخانه، ناقوس صومعه، معبد▲
مکان مقدسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب کعبه، بیتاللهالحرام، خانۀخدا، قبله، حرم، قدس، بارگاه، معبد▲ مذبح سجدهگاه، تحصنگاه آرامگاه، مقبره حوزۀ علمیه، صومعه، راهبهخانه، دیر محراب▼ گنبد
بدی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی بدی کردن، ضرر زدن، صدمه زدن، آسیب رساندن، آزردن آهنگِ کسی(چیزی) کردن (داشتن)، بد کردن بهکسی، بد کردن بد بودن برای کسی، مجروح کردن، آسیب زدن،
ناراحتیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی آزردگی، اذیت، صدمه، تصدیع، تغیر، لعن عصبانیت، بدخلقی، ترش رویی، بداخلاقی، ناسازگاری صدمه، آسیب، جراحت، زخم