صریح ➊ [کلام]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ریح ➊ [کلام]، روشن، واضح، مصرح، آشکار، شفاف رُک، بیپرده، صاف، پوستکنده، عریان، ساده، بیغلوغش عامهفهم نامبهم، بدون
صریح ➋ [شخصصریح (صفت اشخاص)]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه صریح (صفت اشخاص)]، بیآلایش، صافوساده، پاکدل، بیریا، بیملاحظه، بیرودربایستی، رُک، خام (بیتزویر)، صادق، راستگو
صریح سخن گفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ] صریح سخن گفتن، صراحت داشتن، افشاکردن راست گفتن خام بودن
صریح ➋ [شخصصریح (صفت اشخاص)]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه صریح (صفت اشخاص)]، بیآلایش، صافوساده، پاکدل، بیریا، بیملاحظه، بیرودربایستی، رُک، خام (بیتزویر)، صادق، راستگو
صریح سخن گفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ] صریح سخن گفتن، صراحت داشتن، افشاکردن راست گفتن خام بودن
دوست نزدیکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ست صمیمی، رفیقجونجونی، شریک زندگی، همسر، ندیم، مصاحب، معاشر، محرم، محرم اسرار، ندیمه، دو جان دریک قالب، رفیق حجره و گرمابه اطرافیان، اقو
احساسات گرمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عواطف عام ات گرم، صمیمیت، احساساتقلبی، تأثر شوروشوق، بیصبری، ناشکیبایی، مالیخولیا شوق، اشتیاق، غیرت، هواخواهی، حدت، حرارت، آتش، غلیان، تعصب وجد، بیهوشی،