صافکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد کننده، افقیکننده، صافکن، خواباننده، براندازنده، تبر، اطو (اتو)، اتوبخار، اتوپرس، وردنه، بامغلتان، غلتک، بولدوزر، غلتبان اتوکشی
صاف بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل صاف بودن، صافی، روانی، لیزی، همواری [ مستقیم 249] صافکردن: تسطیح، اتو، ساب، پرداخت، صیقل، بادگیری اسفالت چیز صاف: آیینه، آبساب، موزاییک، چیز افقی [◄
صافکنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل کن، صافکننده، صیقلیکننده جاده صافکن، غلتک، بولدوزر، وردنه رنده، اتو سابکار
صاففرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل هموار، مسطح، تخت، مستقیم، صیقلی، کرکی، مخملی، مخملین آبساب اتوکشیده، سهتیغ لغزنده، سُر، لیز، روغنی، چرب کُند همگن تراز، افقی خالص، ساده
صاف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل ، اتو کردن (زدن،کشیدن)، رنده کردن، هموار کردن، تراز کردن، افقی کردن ساده کردن ساییدن، سابیدن، پرداخت کردن، پولیش زدن (کردن)، روان کردن▲ جلا دادن، صیق
کتابیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه فت] کتابی صحافیشده چاپشده، نشرشده، زیرطبع جیبی، بغلی، افستی، بیاض، مجلد، جلدشده، مذیل
اتصالفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت اق، انضمام، الصاق، وصل، جوشکاری، وصل کردن، بههم پیوندزدن، اجتماع ترکیب بافت صحافی، چاپ، دوخت، وصله، درزگرفتن، رفو، دوزندگی، خیاط پیوست، جمع فروکنش
بههمبستهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت بسته، بسته، گرهخورده، چسبیده، پیچیده صحافی شده، مهارشده، بههمدوخته، دوختهشده، الصاقشده، چسباندهشده، الصاقی، متصل
چاپفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه پ، طبع، افست، لیتوگرافی، چاپ هنری، فتوکپی، پرینت گوتنبرگ، حروف قابلانتقال چاپ سنگی، چاپ سربی، چاپ مسطح مُهر، نقش فیلم
کتابفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه امه، دفتر، اثر، اثر ادبی، آفریده، ادبیات▼، مجموعۀ مقالات، نشریه، یادنامه، مقامات، دیوان▼ نامۀ اعمال جلد، مجلد، مجموعه