صاف بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل صاف بودن، صافی، روانی، لیزی، همواری [ مستقیم 249] صافکردن: تسطیح، اتو، ساب، پرداخت، صیقل، بادگیری اسفالت چیز صاف: آیینه، آبساب، موزاییک، چیز افقی [◄
صاففرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل هموار، مسطح، تخت، مستقیم، صیقلی، کرکی، مخملی، مخملین آبساب اتوکشیده، سهتیغ لغزنده، سُر، لیز، روغنی، چرب کُند همگن تراز، افقی خالص، ساده
صاف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل ، اتو کردن (زدن،کشیدن)، رنده کردن، هموار کردن، تراز کردن، افقی کردن ساده کردن ساییدن، سابیدن، پرداخت کردن، پولیش زدن (کردن)، روان کردن▲ جلا دادن، صیق
صاف بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل صاف بودن، صافی، روانی، لیزی، همواری [ مستقیم 249] صافکردن: تسطیح، اتو، ساب، پرداخت، صیقل، بادگیری اسفالت چیز صاف: آیینه، آبساب، موزاییک، چیز افقی [◄
خلوصفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت صافی، قاطی نداشتن، همگنی، شفافیت تمیزی، پاکی، طهارت، پاکیزگی مادی، پاکیزگی عصمت، عفت، پاکدامنی، اعتدال، معصومیت، بیگناهی، پرهیزگاری، فروتنی
خالصفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت صافی، یکدست، بیآلایش، بیغلوغش، بیغش، بیشائبه، درست، راست، لُب، یکباره، بالمره طاهر، نزیه، تمیز، منزه، پاکیزه، پاک، سفید محض، صِرف، مطلق، ساده▲
روان کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل کردن، صاف کردن▼، روغن زدن، لیز کردن، چرب کردن، مالاندن، پولیش زدن (کردن)، پرداخت کردن، ساییدن
غیرمخلوطفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ناب، سره، صافی، خالص▼، صاف، بیغش، پاک رقیق نشده، تقلیب نشده، همگن مجرد، محض، مطلق اصیل، نجیب