شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود هوجود آمدن، زادن، متولد شدن، بهدنیا آمدن برآمدن، جوانه زدن آغازیدن، بنیاد نهادن پدید آمدن، ایجاد شدن، بهبار آمدن، رشد کردن، توسعه یافتن، شکل گرفت
مست شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات مست شدن، مست کردن، سرمستشدن، ازخود بیخبر شدن باده خوردن، نوشیدن، عیاشی کردن خودراساختن، سرحال شدن
طول کشیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان شیدن، گذشتن، طی شدن، بودن، پاییدن، برآمدن، بهطول انجامیدن، ادامه یافتن (داشتن)، سپری شدن، طولانی شدن گذرا بودن امتداد یافتن، امتداد داشتن
کشیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت شیدن، بهدنبال خود کشیدن، کشاندن، یدک کشیدن، بردن، همراه بردن بهسوی خود کشاندن، جلب کردن، جذب کردن پارو زدن استخراج کردن، درآوردن
شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود هوجود آمدن، زادن، متولد شدن، بهدنیا آمدن برآمدن، جوانه زدن آغازیدن، بنیاد نهادن پدید آمدن، ایجاد شدن، بهبار آمدن، رشد کردن، توسعه یافتن، شکل گرفت
مست شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات مست شدن، مست کردن، سرمستشدن، ازخود بیخبر شدن باده خوردن، نوشیدن، عیاشی کردن خودراساختن، سرحال شدن