شکنجهکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات کردن، شکنجه دادن، زجردادن، شهید کردن، آزردن ناخن کشیدن ناقص کردن، شکستن، بریدن، پاره کردن
شکنجهکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات کردن، شکنجه دادن، زجردادن، شهید کردن، آزردن ناخن کشیدن ناقص کردن، شکستن، بریدن، پاره کردن
عذاب دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی دن، زجردادن، شکنجهکردن، شهید کردن، مجازات کردن، سخت گرفتن نمک روی زخم پاشیدن، استخوان لای زخم گذاشتن
درد آوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی د آوردن، اذیت کردن، زجردادن، صدمه زدن، مجازات کردن، شکنجه کردن، تنبیه کردن بُریدن، سختتر کردن، آزردن
بازجویی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود یی کردن، استنطاق کردن، بازپرسی کردن، شکنجه کردن سینجیم کردن، اصول دین پرسیدن