شکلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل کل، صورت، مثال، مثلافلاطونی، نمونۀ کامل، ایده تمثال، عکس، نگاره، تصویر، هیستوگرام، نمودار، آمار قالب، فُرم، قسم، نوع، جور، الگو، سامانه، بافت، ساختار
شکل دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل دادن، شکل بخشیدن، بهسبکخاص درآوردن، شکل خاصی دادن، اسلوب بخشیدن، آراستن، آرایش دادن، درست کردن، بههمآوردن تشکیل دادن، درست کردن، ساختن، به صورت چیز
شکل گوشهدارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل دار، سهگوش، مثلث، چهارگوش، مربع، مستطیل، شکل مقعر، شکل محدب لوزی، ذوزنقه، متوازیالاضلاع هرم، مکعب، منشور، مخروط
تغییر شکل دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر ر شکل دادن، شکل دیگری شدن، تغییر کردن آب شدن، ذوب شدن، مایعشدن تبخیر شدن
شکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال ان، ظن، مظان، تردید، دودلی، تزلزل، اماواگر، سستی ایمان، سوء ظن عصیان، سرکشی، ضدیت مورد گمان، مظنه، جای ظن و گمان تذبذب
شکل گوشهدارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل دار، سهگوش، مثلث، چهارگوش، مربع، مستطیل، شکل مقعر، شکل محدب لوزی، ذوزنقه، متوازیالاضلاع هرم، مکعب، منشور، مخروط
پیچوتابدارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل دار، تابدار، تابیده، پیچاپیچ، درهم پیچیده، پیچخورده، تابیده، خمیده، ناراست، پُرتاب، پیچپیچی، پیچیده▼، معوج، مجعد هزارتو، هزارخانه، هزارچم
شکلگرفتهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل لگرفته، مدلگرفته، دارایسبک، سَبکدار، مدلدار، شکیل، متشکل شکلگیرنده، شکلپذیر، خمیری، پلاستیکی، قالبپذیر، چکشخوار
تیزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل بُرّنده، گزنده، بُرّا، نوکتیز، نوکدار، آهنبُر، بُران، جداکننده دندانه دار ناهموار، زبر سیخ، شقورق، مودار آبدیده [≠ تیزمزه، تند، آبدار، تیز [مزه]