چنانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ت] چنان، آنطور اینچنینی، اینطور، اینگونه، الهوبله مشروط وجهی، موجهه، شکلی، شکلگرفته درحالتِ درحالت خوب، ماهر درحالت بد، ناشی
ناهمواریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل ی، پستی و بلندی، درشتی، زبری، شیب، دندانه دستانداز، سرعتگیر جادۀ خاکی، سنگلاخ
بیحالیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه ت، شُلی، لَختی، خمودگی، جمود، بیحسی، سستی، کرخی، کندی، آهستگی تنبلی، بطالت، فقدان حساسیتروحی، بیتفاوتی بیعزمی
تیر انداختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ختن، شلیک کردن، آتشگشودن، آتش کردن، آبکش کردن، تیراندازی کردن، نشانه گرفتن