شوریدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال د، نشئه، بیهوش، درحالت خلسه، شیفته، شیدا، واله، مدهوش، حیران، سرگشته، بیخبرازخود، مشتعل، ملتهب، مسحور، مجذوب
شوریدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام شورش کردن، یاغیشدن، طغیان کردن، برانداختن، جدایی انداختن فتنه کردن، فتنه افکندن، فتنه انگیختن موش دواندن
نگرانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی اپس، آشفته، مضطرب، سراسیمه، مشوش، پریشان، متغیر، ناراحت بیچاره، سرگردان، گیج مدهوش، سرگشته، شوریده مات، مبهوت، متحیر مغلوب، تابع، منهزم، شکس
انقلاب کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر ] انقلاب کردن، قیام کردن، سرنگونساختن فتنه برپا کردن، بلوا راهانداختن، طغیان کردن، شوریدن، از بیخ کندن، بهزبالهدان تاریخ انداختن دگرگون ساختن، مت
عاصی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ل] عاصی بودن، انطباق نیافتن قادر بهانطباق باشرایط نبودن، تواناییانطباق بامحیط را نداشتن، همرنگ جماعت نشدن پیروی نکردن، دنبالهروی نکردن، عصیان کردن،
اهمال کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات دن، وظیفه بجا نیاوردن، لاابالی بودن، خواب ماندن، کوتاهی کردن، شکست خوردن، طفره رفتن، غایب بودن، سرپیچی کردن، شوریدن، بیوفایی کردن، مانع شدن، جد
غیرطبیعیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ال، ناهنجار، بیقاعده، غیرعادی▲، استثنایی، خلاف قاعده، عجیبالخلقه، عجیب، شگفتآور، اجقوجق، عجیب و غریب، ناهمگن منحرف بیتوجه، حواسپرت، سبکسر، مجن