رأیدهندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام دهنده، شهروند، مردم همیشهدرصحنه حوزۀ انتخابیه مبارزۀ انتخاباتی
رعیتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام بعه، اتباع، رعایا، شهروند، اهالی برزگر، روستایی ملت، خلق جمعیت تابع، مستعمره، کشور اقماری
بیاختیارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام یاختیار، ناتوان درانتخاب، محروم ازحق انتخاب یا اختیار، بیچاره، مأمورومعذور، ناگزیر بدون گزینه، ناچار، مجبور فاقد حق رأی، بدونرای، محروم
مقدمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ] مقدم، پیش، پیشین مقدم درمکان ◄ جلویی جلوتر ارجح، اولی، مهم پیشرو، متبادر، پیشیگیرنده و شتابنده پیشیگرفته مذکور، یادشده، نامبرده، مزبور، ذکرشده،
زودفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان زود، سرموقع، اول وقت، صبح سحرخیز پیشتاز، پیشاهنگ، مقدم، اولین، نخستین، مقدماتی زودرس، پیشرس تند، شتابنده، بلافاصله، بلادرنگ آنی، کوتاه [زمان] جَلد،