شهادتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال شهادتنامه، اقرارنامه، عریضه، شکایتنامه، افشا قول، گفته، اعلام، اقوال، شنیدهها، اظهارات شفاهی، اقاریر، حرف، سخن، ماجرا، قال مدافعه بهانه
شهادت دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال دادن، گواهی دادن، قسمخوردن، سوگند خوردن برابر اصلکردن، تأیید کردن، امضا کردن، صحه گذاشتن، رضایت دادن اقرارکردن، ابراز کردن
شاهدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال گواه، ناظر، بیننده، خبرچین تأییدکننده، امضاکننده طرفِ دعوی بیطرف
شادیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ، خرسندی، سرور، کِیف، تفریح، شادمانی، دلخوشی، سرگرمی، عشرت، رامش نشاط، حظ، بهره، لذت مراسم، نگاهداشت
مدرکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال مدرک، سند، مدارک، حقایق، اطلاعات اُفته، رویه، مورد، حُکم پیشین دلایل، مبانی، اظهارات شفاهی، اقاریر، اطلاع، شهادت▼ دلیل، حجت، آیت، آیه، اثبا
شهادتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال شهادتنامه، اقرارنامه، عریضه، شکایتنامه، افشا قول، گفته، اعلام، اقوال، شنیدهها، اظهارات شفاهی، اقاریر، حرف، سخن، ماجرا، قال مدافعه بهانه
مرگفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ومیر، درگذشت، موت، شهادت، احتضار، اجل، فوت، وفات، رحلت، ارتحال، ممات، سقط فنا، مردگی، نابودی، تلف، نیستی، عدم فانی بودن، زودگذری خودکشی، کُشتن،
سوگندفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط قسم، سوگندنامه، گواهینامه، شهادت تحلیف، سوگندخوردن، استشهاد، سوگند دادن
دروغ گفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط روغ گفتن، دروغ بافتن، بافتن، ساختن، سرهم کردن، ازخود درآوردن چاپزدن شهادت دروغ دادن، بهدروغ سوگندخوردن پوشاندن▼، چربزبانی کردن▼، جعل کردن▼