شهادت دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال دادن، گواهی دادن، قسمخوردن، سوگند خوردن برابر اصلکردن، تأیید کردن، امضا کردن، صحه گذاشتن، رضایت دادن اقرارکردن، ابراز کردن
شهادتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال شهادت‌نامه، اقرارنامه، عریضه، شکایت‌نامه، افشا قول، گفته، اعلام، اقوال، شنیده‌ها، اظهارات شفاهی، اقاریر، حرف، سخن، ماجرا، قال مدافعه بهانه
شاهدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال گواه، ناظر، بیننده، خبرچین تأییدکننده، امضاکننده طرفِ دعوی بی‌طرف
شادیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ، خرسندی، سرور، کِیف، تفریح، شادمانی، دلخوشی، سرگرمی، عشرت، رامش نشاط، حظ، بهره، لذت مراسم، نگاه‌داشت
شاد بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی سرشاد بودن، آسمانرا سیر کردن، سرحال بودن، کیفش کوک بودن، بادُم خود گردو شکستن، کبکش خروس خواندن، روحیه داشتن، سرزنده بودن، امید داشتن، روحیۀ
امضا کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ، پاراف کردن، توشیحکردن، پشت‌نویسی (ظَهرنویسی) کردن، صحه گذاشتن، دستخط نوشتن، تصدیق کردن، شهادت دادن
ضمانت سپردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته سپردن، وثیقه گذاشتن، رهنگذاشتن، گرو گذاشتن، وام گرفتن تضمین کردن، تعهد سپردن، مطمئن شدن گواهی کردن، شهادت دادن
دروغ گفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط روغ گفتن، دروغ بافتن، بافتن، ساختن، سرهم کردن، ازخود درآوردن چاپزدن شهادت دروغ دادن، به‌دروغ سوگندخوردن پوشاندن▼، چرب‌زبانی کردن▼، جعل کردن▼
سوگندفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط قسم، سوگندنامه، گواهی‌نامه، شهادت تحلیف، سوگندخوردن، استشهاد، سوگند دادن
دروغگوییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط م] دروغگویی، دروغ‌پردازی دروغ، سقم، کذب، چاخان، لاف، مجعولات، اکاذیب، سخن ناراست، خلاف حقیقت حرامزادگی، نادرستی عهدشکنی، پیمان‌شکنی، نقض‌عهد،
