شنودفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی گوش دادن، استماع، توجه امتحان شفاهی، امتحان، پرسش لبخوانی، تفسیر استراقسمع، شنود، جاسوسی، عملیات سری، نهفتگی ضبطِ صدا، ثبت مصاحبه، بار عام، مح
شنوندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی تمع، مخاطب، حضار، اطرافیان، شاهد، گواه، تماشاگر، بیننده ≠ گوینده
شنودفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی گوش دادن، استماع، توجه امتحان شفاهی، امتحان، پرسش لبخوانی، تفسیر استراقسمع، شنود، جاسوسی، عملیات سری، نهفتگی ضبطِ صدا، ثبت مصاحبه، بار عام، مح
طرفِ صحبتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه حبت، مصاحبهکننده(شونده)، مصاحبهگر، بازپرس، خوانده وراج
افزایندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ه، فزاینده، بیش ازپیش، بسطیابنده، بسیط، درحال افزایش، درحال انباشت، جمع شونده، بالنده، متزاید، افزونشونده، روبهافزونی جلورونده، پیشرو بارور، حاصل
دانسته {1فرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال دانش]}، معلوم، بدیهی، مسلم، قطعی، بلاشک، شنیده، آموخته، دیدهشده، شناختهشده، آشنا، جاافتاده، مشهور، معروف، منتشرشده، چاپشده مرسوم، عام به