بیرونی [فضا]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد بیرونی [فضا]، خارجی، بیگانه، ظاهری برونی، پیرامونی، محیطی سطحی ◄ کمعمق شناور، غوطهور اهل بیرون رفتن، اجتماعی عارضی غریبه، ناشناس، ناآشنا، نابلد بی
نرم رفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل ، سُر خوردن، سُریدن، لغزیدن، شناور بودن، سُبک پریدن، لیز خوردن، روان حرکت کردن