شریکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی و، سهامدار، مشترک، هموند، آبونه، ذینفع سهیم، متنفع، ذینفع اشتراکی مذهب، کمونیست معاون اندام، عضو سهامدار عمده، سهامدار جزء، سرمایهگذار کارآ
شیکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی آخرین مد، موافق سبکروز دزنفکته، آلافرنگ عامهپسند خوشنما، تشریفاتی (رسمی)
فرد انگیزندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام گیزنده، رابط، مشوق، رایزن، مشاور گروه فشار، لابی، بانفوذ خطیب، سخنران، وکیل مدافع مبلّغ، تبلیغاتچی، پروپاگاندیست، مروّج، مسئول روابط عم
همدستفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) شریک جرم، معاون، همداستان، همفکر یار، رفیق، کمک کننده ستون پنجم، رفیق دزد و شریک قافله، عضو حزبباد هوادار، عضو، سمپات، طرفدار
تیر انداختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ختن، شلیک کردن، آتشگشودن، آتش کردن، آبکش کردن، تیراندازی کردن، نشانه گرفتن
تیراندازی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ی کردن، نیزه انداختن، تیر زدن، شلیک کردن، آتشکردن، تیر انداختن، سنگ انداختن