شایسته بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات سزاوار (لایق، ...)بودن، استحقاق داشتن، حق داشتن، برازیدن، ناز شصت داشتن چیزی (کاری)، ارزیدن، ارزش(شایستگی) داشتن، بایستن، بدست آوردن، تحصیل کردن
چهرهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ار، سیما، عذار، جمال، چهر، عارض، طلعت، وجه، دیدار، لقا، منظر، بَشَره، برورو، تمثال، خلقت، نگار، تصویر، عکس، ریخت، قیافه، سر و وضع، شکل لپ، گونه، بنا
بدن انسانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ، تن، پیکر، آغوش، ارگانیسم، هیکل، قواره، اندام، قدوقواره، بالا، قدوبالا، قدوقامت جان، روح کالبدشناسی، علوم پزشکی، اندام، ماهیچه، مفصل، عضله قامت
عیبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی شائبه، شایبه، نقیصه، خدشه، علت، کمبود، نامیزانی تَرَک، مو، خَش، خراش، ساییدگی، خوردگی، شکاف لکه، لک، رنگ، چرک ننگ، چیز زشت جراحت، آسیب، صدمه،
احتمالاًفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال ً، گویا، شاید، یحتمل، بهطوراحتمالی، بسا، احیاناً، بهاحتمال، بهاحتمال قوی، بلکه، لابد، احتمال دارد ظاهراً
سزاوار (عقوبت) بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ار (عقوبت) بودن، شایسته بودن، مجازات شدن حقشبودن، سزاوار مجازات بودن