شفا دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی درمان کردن، علاج کردن، برطرف کردن، ازبین بردن، ریشهکنکردن، خوب کردن، معالجه کردن، بهبود دادن پرستاری کردن، تیمار کردن، تروخشک کردن، مراقبت ک
شفاففرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی فاف، زلال، شیشهای، بلوری، روشن، سفید براق، صیقلی، مثل آینه، اطلسی، متالیک، جلادار، منعکسکنندۀ نور، روشن نازک، حریری متلألی، وهاج، متبلور، مصفا
شفاف بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی شفاف بودن، نور را رد کردن، زلال بودن، تهش را دیدن، مثل شیشه بودن شفاف کردن
شفاهیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه شفاهی، گفتاری، ملفوظ، خوانده، دیکتهشده ناطق ناطقه
شفاف بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی شفاف بودن، نور را رد کردن، زلال بودن، تهش را دیدن، مثل شیشه بودن شفاف کردن
شفاهیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه شفاهی، گفتاری، ملفوظ، خوانده، دیکتهشده ناطق ناطقه
محیط شفاففرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی هوا، آب، کریستال، بلوره، الماس، برلیان، تور، حریر شیشه، آبگینه، زجاج، مینا، بلور، ویترای بطری، جام، کاسه آیینه عدسی، دستگاه نوری منشور انکسار، ش
امتحانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود حان شفاهی، امتحان کتبی، آزمایش، مصاحبه، آزمون، کنکور، کویز، آزمونه، المپیاد