شبیهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه شبیه، مشابه، مانند، همانند، قابل قیاس مترادف، مرادف، هممعنا، متداعی [◄ معنایی 514] متحدالشکل، متشابه، متناظر، معادل همتا، همطراز خویشاوند تقریبی،
شبیه بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه بیه بودن، مشابهت داشتن، ماندن، مانستن، رفتن، تقلید کردن بهنظرشبیه بودن، نزدیک بودن مطابقتداشتن، مرتبط بودن، مربوط بودن جفت بودن ارث بردن، بهکسی ر
شبیه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ردن، بهشکل چیزیدرآوردن، الگوبرداری کردن، ازرو کشیدن، نسخهبرداری کردن مساوی کردن دوباره انجام دادن، تکرار کردن
شریففرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات رجمند، بزرگوار، آبرومند، اصیل، نجیب، حلالزاده، خانوادهدار، بااصلونسب، درستکار، امین، درست، عفیف، مؤمن، متقی، باتقوا باوجدان، بامعرفت، عادل، آ
شبیهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه شبیه، مشابه، مانند، همانند، قابل قیاس مترادف، مرادف، هممعنا، متداعی [◄ معنایی 514] متحدالشکل، متشابه، متناظر، معادل همتا، همطراز خویشاوند تقریبی،
شاخهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت شعبه، فرع، شاخ چیز فرعی، مشتق، متفرعات، تابعه الحاقی، متمم ساقه، شاخ وبرگ قمر واحد اداری ◄ بخش▲
ارجمندفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی شریف، محترم، آبرومند، اسمورسمدار، بزرگ، عزیز روسفید، شایستۀ تحسین آدم، باصفت، بامعرفت، جوانمرد، بزرگوار، عالیمقام، عالیتبار، عظیمالشأن،
تقلید کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ] تقلید کردن، تکرار کردن، شبیه کردن ادای کسی (چیزی) را در آوردن، ادا داشتن نمایش دادن، نمودن استهزا کردن جعل کردن