شتابفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ایش سرعت، گاز، جلو زدن، جهش، دو، چهارنعل، تاخت مسابقه، گراندپری، مسابقۀ اتومبیلرانی، میدان مسابقه، رانندۀ مسابقه عجله، تعجیل تبادر
سعی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ، کوشیدن، اهتمامکردن، مجاهدت کردن، همت کردن، بالا رفتن و پایین آمدن، جدوجهد کردن حداکثر سعی خودرا کردن، زور خودرا زدن، تلاشکردن سعی خودرا کرد
عجلهکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه جلهکردن، شتاب کردن، خودرارساندن، سراسیمه رفتن، بدوبدو کردن، سریع رفتن باعجله بردن، سَر بُردن خود را باختن، مضطرب شدن، کلافه شدن، دستپاچه
حرکت دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت کردن، بهراه انداختن، تکان دادن، باز کردن، بهکار انداختن دستگاه، بازی دادن، بهحرکتآوردن، بهآب انداختن، منتقل کردن، فرستادن، شتاب دادن، پرت کردن،