شایعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط شایع، شایعشده، دانسته، افشاشده آوازۀ شهر، معروف، مشهور پُرخبر
شایع کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط یع کردن، شایعه راه انداختن، مخابره کردن، نامه نوشتن، اطلاعدادن، افشا کردن، انتشار دادن لو دادن
شایعهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط بر تأییدنشده، شایعات، هیاهو، تبلیغات، مجعولات، غیبت محاوره جنجال، یککلاغچهلکلاغ، هیاهو، سروصدا، جاروجنجال، غوغا، رسوایی، قشقرق، افتضاح، اف
شایعهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط بر تأییدنشده، شایعات، هیاهو، تبلیغات، مجعولات، غیبت محاوره جنجال، یککلاغچهلکلاغ، هیاهو، سروصدا، جاروجنجال، غوغا، رسوایی، قشقرق، افتضاح، اف
شایع کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط یع کردن، شایعه راه انداختن، مخابره کردن، نامه نوشتن، اطلاعدادن، افشا کردن، انتشار دادن لو دادن
عامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم عمومی، همگانی، همهجایی، شایع، فراگیر، اعم، عامه، مشترک، گروهی ژنریک، نوعی، کلی رایج، متداول، مرسوم غیردقیق، نامیزان اجمالی، بیربط عادی، متوسط، عامی
عام بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ] عام بودن، همه جا مصداق داشتن، شامل بودن عمومیت یافتن، رواجیافتن، شایع شدن، احیا شدن، عام شدن، تداول یافتن، رایج شدن، فراگرفتن معمول بودن، عادت داشت