شاخهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت شعبه، فرع، شاخ چیز فرعی، مشتق، متفرعات، تابعه الحاقی، متمم ساقه، شاخ وبرگ قمر واحد اداری ◄ بخش▲
مانندفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه شابه، شبه، عکس، مدل، قالب، الگو چیز مشابه، جفت، دوقلو، برادر، خواهر، نسخه مانندها، همانندان، اقران، امثال، امثال ذلک، امثالهم، امثله وجه مشترک قیاس
شاخ وبرگفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ه: شاخه، سرشاخ، بُن، برگ، ساقه، جوانه، تنه، کُنده، بالاتنه، ریشه، پیاز، غده، پاجوش، بچه، نشا، رخ، نافه برگک، برگچه، برگه، بَشَره، برچه گل، بهارن
ایماواشاره کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه شاره کردن، اشاره کردن، بااشارهفهماندن، آمدن، اشاره زدن (داشتن) سرتکان دادن، جلب توجه کردن مسخرهکردن چشم دوختن ادا داشت
منشعب شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت شعب شدن، جدا شدن، شاخهشاخه شدن، پخش شدن، واگرویدن، ازهم دور شدن، پراکندن متفرق شدن، منحرف شدن منتشرشدن، تشعشع کردن ضعیف شدن
جزءفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ء، عضو▼، بخش▼، شاخه▼، تکه▼، قسمت، سهم اکثریت، بیشترین اقلیت، قلت درصد، نصفه، نیمه، دُنگ، کسر، مانده، مازاد قلم، آیتم، قطعه قسط