شاد بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی سرشاد بودن، آسمانرا سیر کردن، سرحال بودن، کیفش کوک بودن، بادُم خود گردو شکستن، کبکش خروس خواندن، روحیه داشتن، سرزنده بودن، امید داشتن، روحیۀ
شاهدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال گواه، ناظر، بیننده، خبرچین تأییدکننده، امضاکننده طرفِ دعوی بیطرف
شاهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام شاهنشاه، شهریار، اعلیحضرت، خسرو، کیخسرو، ملک، امیر، حاکم، خاقان ملکه، شهبانو، علیاحضرت، امپراطریس قیصر، سلطان، خلیفه، سزار، تزار، کایزر
نگاه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی کردن، نظر انداختن(افكندن)، شاهد بودن برانداز کردن، دید زدن، تماشا کردن، نظاره کردن، خوردن، چشمچرانی کردن ◄ گستاخ بودن ناخنک زدن، نگاه اجمالی کر
حضورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ] حضور، وجود، بودن فراگیری، اشباع، نفوذ، پُر بودن، سرشاری 54 ◄ پُر فراهم بودن، دسترسی، قابلیت دستیابی، نقدبودن خدمت سکنا، اقامت، استقرار، سکونت،
خوش بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی بودن، شاد بودن، آسمان را سیر کردن، اعصاب داشتن، بال درآوردن، بالوپر گرفتن، خندیدن، لبخند زدن، شادمانی کردن
سرگرم شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی شدن، خودرا مشغول کردن، بازی کردن، تفریح کردن، شاد بودن قماربازی کردن، قمار کردن