شاخهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت شعبه، فرع، شاخ چیز فرعی، مشتق، متفرعات، تابعه الحاقی، متمم ساقه، شاخ وبرگ قمر واحد اداری ◄ بخش▲
شانسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ] شانس، تصادف، اتفاق نامعین بودن، عدم تعین، تعیییننشدگی، عدم قطعیت، ریسک، خطر توضیحناپذیری بخت، قسمت، تقدیر هرچه آیدخوش آید، اقبال قرعه، شگون، فال
شانس آوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل ن، قسمت داشتن، اقبال بهکسی روی آوردن، یاری کردن طالع (بخت، ...)، بخت با کسی یار بودن، بخت درِِخانۀ کسی را زدن، بختش زدن، بختش (اقبالش) بلند بو
شاهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام شاهنشاه، شهریار، اعلیحضرت، خسرو، کیخسرو، ملک، امیر، حاکم، خاقان ملکه، شهبانو، علیاحضرت، امپراطریس قیصر، سلطان، خلیفه، سزار، تزار، کایزر
زیبا کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ن، آرایش کردن، آراستن، ساختن، پیراستن، ابرو [زیر ابرو] برداشتن، ناخن را حنا گرفتن، بزک کردن، بندانداختن، حنابستن، سرخاب سفیداب مالیدن، تیپ ک
خالی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ل] خالی کردن، تخلیه کردن ترک کردن، رهسپار شدن شانه خالی کردن، حذر کردن، اجتناب کردن
ترک کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام کردن، ترک عادت کردن پشتپا زدن، دل برداشتن، پشت بهچیزی کردن، ازسر چیزی گذشتن، ترک تعلقات کردن صرفنظر کردن شانه خالی کردن
سرپیچی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ردن، اطاعت نکردن، ازدستور کسی سر باززدن، نافرمانی کردن، تمرد کردن، مقاومت کردن، عصیان کردن، روگردانیدن، روی برگرداندن، اعراض کردن، سرپی
طفره رفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی زیر کار دررفتن، شانه خالی کردن، اهمال کردن، دم بهتله ندادن، فرار کردن، ترک کردن، سر باززدن، ازسر بازکردن، بهانه کردن، ناز کردن، دررفتن