علاقه را ازبین بردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی زبین بردن، پس زدن، ترساندن، عصبانی کردن، نفرتانگیز بودن، سیر کردن، دفع کردن، آزردن، قابل سرزنش شدن
خوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت خوردن، تناول کردن، صرفکردن، میل کردن بلعیدن، فروبردن، قورتدادن، بالا انداختن جویدن▼ سیر شدن، دلی ازعزادرآوردن، چیزی بهناف کشیدن چشیدن، مزهکردن، ناخ
پُرکردن (تکمیل کردن)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت (تکمیل کردن)، آکندن، انباشتن، فشردن، چپاندن، تپاندن، تجدید محتوا کردن فرو کردن، جادادن، تنگِ هم چیدن، پرکردن (گنجاندن) آب انداختن، آبیاریکردن، ریختن
اسبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، بدخش، مادیان، خنگ، مرکب، بارگی، خیل رخش اسب جوان، کره انواع اسب: جنگی، بارکش، خراس، اخته نژاد اسب: عرب، کرد، عرب کرد، ترکمن، عرب ترکمن، چناران، سی
عددفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد رقم، نماد، شماره، نمره، امتیاز، درجه، رتبه، ردیف عده، تعداد، حساب، شمار، آمار، شماره، رقم، دانه عدد طبیعی، عدد حسابی، عدد صحیح، عدد گویا (حقیقی، گنگ،