سیرکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ردن، راضی کردن، رفعتشنگی کردن، کفایت کردن، کافی بودن، پرکردن، اشباع کردن، کامل شدن، آبیاری کردن چپاندن، با تعارف زیادخسته کردن، کسل کننده بو
بیحس کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی کردن، بیهوش کردن، فلجکردن، هیپنوتیز کردن، تخدیر کردن، دوا دادن، سرد کردن، سست کردن، ضربه زدن، سیر کردن
پُرکردن (تکمیل کردن)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت (تکمیل کردن)، آکندن، انباشتن، فشردن، چپاندن، تپاندن، تجدید محتوا کردن فرو کردن، جادادن، تنگِ هم چیدن، پرکردن (گنجاندن) آب انداختن، آبیاریکردن، ریختن
شاد بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی سرشاد بودن، آسمانرا سیر کردن، سرحال بودن، کیفش کوک بودن، بادُم خود گردو شکستن، کبکش خروس خواندن، روحیه داشتن، سرزنده بودن، امید داشتن، روحیۀ
تفکرکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکلگیری عقاید؛ عام کردن، تعمق کردن، پژوهشکردن جُستن آسمانرا سیر کردن تشخیص دادن، مرور کردن بررسی کردن، صلاح مصلحتکردن
خوش بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی بودن، شاد بودن، آسمان را سیر کردن، اعصاب داشتن، بال درآوردن، بالوپر گرفتن، خندیدن، لبخند زدن، شادمانی کردن