مستقرشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام تقرشده، مأمورشده، اقامتگزیده، مقیم، متحصن، سکنایافته، مستقر کاشته، چیده(شده)، گذاشته(شده)، جاداده(شده) مترتب
استقرارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ستقرار، کاشت، جادهی، گذاشتن، چیدمان، لیآوت اسکان، اُطراق(اتراق)، اقامت، اشغال تعیین محل زندگی، تبعید، اسکان مهاجرت، کوچ، سکونت، منزلگیری، سکنا
حضورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ] حضور، وجود، بودن فراگیری، اشباع، نفوذ، پُر بودن، سرشاری 54 ◄ پُر فراهم بودن، دسترسی، قابلیت دستیابی، نقدبودن خدمت سکنا، اقامت، استقرار، سکونت،
مالکیتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی تعلق، تملک، دارندگی، تصرف، یَد، ید امانی، ید مالکانه، حق، اشغال، استفاده، نگهداری تملیک▼، تصاحب، تصرف، غارت، قبضه، تسخیر، غصب، مصادره، گروکش
عدممالکیتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ] عدممالکیت، اجاره، رهن بیملکی، ملک و آب نداشتن، خانهبهدوشی، فقر اشغال، غصب، ید غاصبانه تحصن، اعتصاب سکنا، سکونت، استقرار مالکیت عملی، ~