ساده کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ه کردن، همگن کردن حذف کردن، فاکتورگرفتن تقلیل دادن بازکردن، گره گشودن، جداکردن منسجم کردن، یکپارچه کردن
ساده و بیپیرایهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه و بیپیرایه، بیتکلف، نامتکلف، خام، طبیعی، سلیس، روان، مرسل، شیوا، ظریف [کلام] بیشیلهپیله، خام، بیتزویر بیادعا، ف
[صفت] سادهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت اده، بسیط، صِرف، مجرد، محض، مطلق، یگانه کلی اولیه، ذاتی عور، بیزینت و زیور، برهنه، فارغ، تهی، خالی فاقد، عاری، منها شده سهل، آسان بیتکلف، سادهلوح
آدم سادهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط آدم ساده، احمق، شخص خام، مضحکه، بَبو مظلوم، بازیچۀ دست، آلت دست، آلت ◄ ابزار صید [صورت صفتی:] معصوم، بیگناه، بیتزویر، ناشی
زنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ، دوشیزه، بانو، خانم، خاتون، مادر سیده، حاجخانم بیبی، باجی، کدبانو، خانهدار، ملکه، عروس، سوگلی زوجه، همسر، عیال، هوو، جاری خواهر، همشیره، آبج
استقراضفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی تأمین (منابع) مالی، وام گرفتن، وام خواستن، درخواست وام، صدوراوراق قرضه (مشارکت)، قبول سپرده، پذیرهنویسی، خرید اقساطی، لیزینگ، خرید نسیه، ای
وجوهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ی، محل، موجودی، اعتبار، اندوخته، حساب بانکی، حسابجاری، حساب سپرده، حساب سپرده سرمایهگذاریکوتاهمدت، بلند مدت گردش نقدینگی