مجسمه ساختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ل] مجسمه ساختن، تراشیدن ریختهگری کردن، درکوره پختن شکل دادن
لغت ساختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه لغت ساختن، ابداع کردن، واژۀ نوساختن، برای چیزی لغت پیدا كردن
جمله ساختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه جمله ساختن، فرموله کردن، بیانکردن، تفسیر کردن برای چیزی لغتپیدا کردن، ترجمه کردن
سرنگون ساختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل اختن، برانداختن، منقرضکردن، باعث فروپاشی چیزی شدن، تفوق داشتن، غلبه کردن، تحت انقیاد درآوردن
متهم ساختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات تهم ساختن، تهمت زدن، شکایتکردن، گستاخ بودن، تقبیح کردن، بدگویی کردن
سوراخ کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل کردن، سفتن، خلانیدن، سپوختن، بهسیخ کشیدن، پنچر کردن فروکردن، دخول کردن، نفوذ کردن، بهزور وارد شدن
آتش گرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی رفتن، سوختن، الو گرفتن (کردن)، گُر گرفتن (زدن) مشتعل شدن، اشتعال یافتن، اشتعال داشتن، شعلهور شدن، شعلهور بودن، شعله (گرازه) کشیدن (زدن)
درد کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ن، تیر کشیدن، زُقزُق زدن، زُقزُق کردن، سوختن، خاریدن دردداشتن، بهخود پیچیدن، لرز کردن، رنج بردن، آشفتن، گریستن، آسیب دیدن، دچار درد شدن، دچار
گرم شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی گرم شدن، تابیدن، گداختن، سوختن، پختن آتش گرفتن▼ غلیدن، جوش آمدن، جوشیدن گرم بودن، دمای بالا داشتن، ملتهب بودن گرم کردن، آب کردن، ذوبکردن، مایع ک