سادگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت سادگی، یکدستی، خلوص▼، همگنی صِرفِ چیزی تسهیل، سادهسازی، سادهگردانی، حذف، فاکتورگیری، برطرفسازی سرراستی، قابلیت درک، سادگی [کلام] بیتکلفی، خامی
سادگی [کلام]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه [کلام]، فقدان زینت، عدم تکلف، اصالت، خلوص، سادگی، روانی، سلاست، شیوایی، ظرافت کلام قابلیتدرک رُکگویی، صراحت، بیادبی،
احمقانهرفتار کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه رفتار کردن، سردرگم بودن، بهضررخود کار کردن، بهبخت خود لگد زدن، شصت پایش توی چشمش رفتن، مستأصل بودن
درهمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم رهخورده، درهمپیچیده، سردرگم، پیچ و تابدار، پیچیده بغرنج، غیرقابلدرک مانع
پریشانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم شفته:] پریش، مغشوش، سردرگم، دستپاچه، نامرتب، پریشان خیال، سرگشته، گیج، مستغرق، مجذوب، رویایی، حواسپرت مضطرب، سرگشته، شیدا، سرگردان، حیران، متحیر، ه
آوارهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ربهدر، جنگزده، غریب، گمشده، سردرگم، بینامونشان، آسمانجل، آلاخونوالاخون، آلاخون، بیسروسامان، بیخانمان، بیوطن، مستأصل، خارجی [حالت اسمی
بیهدفیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت فقدانِ جهت، سرگردانی، پریشانی، گمگشتگی، سردرگمی، آوارگی بیثباتی عضو حزبِ باد