سخت (سفت)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی فت)، زرهی، زرهدار، آبدیده، آهنین، فولادین، خشک، پینهبسته، استخوانی، منجمد، یخزده بادوام، محکم صلب▼ استوار، قوی نشکن تنگ، چسبیده، محکم، وصل
سخت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی دن، آبدیده کردن، آبدادن، آهار زدن، تقویت کردن یخزدن، سردکردن
سخت بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ن، مشکل بودن، باریکشدن، خطرناک شدن، حساس شدن، زحمت دادن، مشکلی درکاربودن، اما داشتن، کلافه کردن، زحمت دادن، گیج کردن، مانعبودن
سخت گرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام رفتن، گیر دادن، امان کسیرا بریدن، پیچاندن، درتنگنا قرار دادن، قانون را برقرار کردن، انضباط کردن، آزادنگذاشتن، زندانی کردن، فرونشاندن دش
سخت بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ن، مشکل بودن، باریکشدن، خطرناک شدن، حساس شدن، زحمت دادن، مشکلی درکاربودن، اما داشتن، کلافه کردن، زحمت دادن، گیج کردن، مانعبودن
سختی (سفتی)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی م] سختی (سفتی)، استقامت صلابت، فقدان ارتجاع، فقدان خمشدن تحجر، تبلور، سختشدگی، تصلب، سلروز، تراکم استحکام سخت کردن، آبکاری، تمرکز
سختگیریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام سختگیری، خردهگیری، فقدانانعطاف، استاندارد بالا، مشکلپسندی دیسیپلین، نظم، انضباط، جدیت زهد، ریاضت ایراد، دشمنتراشی تحدید مطبوعات، حک
سختگیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام سختگیر، دقیق، منضبط، صریح، جدی مشکلپسند، انتقادی کلهشق، بیرحم زاهدانه، ترشرو، ریاضتکش
چیز سختفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ختکننده:الماسه، اهار (آهار )، لاکِ سختپوست، فلس، پیرکس، استخوان، الماس، فلز، سنگچخماق، خارا، سنگ، صخره پینه، میخچه شالوده، بستر، بنیاد آهن،