سرکوب کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ردن، فرونشاندن، ستمراندن (کردن)، فشار آوردن، ظالمانه حکومت کردن، ظلم کردن خلع کردن، بیداد کردن، حق را گرفتن
سرکشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام رمان، حرف‌نشنو، متمرد، یاغی▲، گردن‌کش، شیطان، آتش‌پاره، ناآرام، شلوغ، افسارگسیخته، تخس، عاق، متجاسر ثابت‌قدم، بیزار
اسیدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی وهر، سرکه، آبلیمو، آبغوره، جوهر لیمو اسیدنیتریک(سولفوریک، اَسِتیک، سیتریک، لاکتیک، کربنیک، فُرمیک) عامل مرگ‌ومیر
استفادهنکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی فادهنکردن، بدون چیزی سرکردن، امساک کردن، چشم پوشیدناز، اجتناب کردن، صرفنظر کردن، پرهیز کردن، پرهیزیدن نگهداری نکردن استفاده نشدن، ماندن، مصرف
سرپیچیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ی، سرکشی، نافرمانی، عدم اطاعت، تمرد، گردن‌کشی، عصیان، عدم تمایل، اکراه، اعلان جنگ ایستادگی، ضدیت، بدقولی، پیمان‌شکنی اجتناب، اعراض، عدو
تحت انقیاد درآوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام نقیاد درآوردن، سرکوب کردن، پیروز شدن، مستعمره کردن گرفتن، اسیر کردن، به‌بیگاری گرفتن رامکردن، تحت فرمان درآوردن، تحت تسلط درآوردن، سلطه
ثابتقدمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت قدم، پابرجا، سرسخت سرکش، متمرد، مصمم، کله‌شق، سمج رویین‌تن، تسخیرناپذیر، ایمن رکورددار، شکستنخورده سخت‌کوش، خستگی‌ناپذیر، ساعی