پوشانندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ] پوشاننده، ساتر، حاجب کشیده خیمهزننده، روکشکننده، پهن(شده)، فراز، پراکنده، متفرق سطحی ◄ کمعمق سایهافکن، سایهگستر، سایبان پخشگردیده، گسترده ◄
محو کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه محو کردن، زدودن، ستردن، زائلکردن، پاک کردن تخریب کردن برطرف کردن، ازمیان بردن ناپدید کردن، خط کشیدن، دور کردن، غیب کرد
خوشگل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ک کردن، ساختن، آرایش کردن، زیبا کردن، آراستن، برداشتن، زدودن، ستردن، پیرایش کردن، زینت دادن، پیراستن، تزیین کردن درست کردن، صاف کردن، کوتاه
حفاظفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی پرده▼، پوشش، روکش، محافظ، روکش محافظ، سپر، سپر حرارتی، حائل، جدار پناهگاه، جانپناه، سایبان، آلاچیق چتر، خیمه، چادر، سقف پلک، عینک آفتابی، شیشۀ