سوارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، اسبسوار، سوارکار مسافر، سرنشین پستچی، چاپار، پیک، ارتباطات پستی پلیس سواره، سوارهنظام چپانداز، چابکسوار دوترکه، دوپشته
اسبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، بدخش، مادیان، خنگ، مرکب، بارگی، خیل رخش اسب جوان، کره انواع اسب: جنگی، بارکش، خراس، اخته نژاد اسب: عرب، کرد، عرب کرد، ترکمن، عرب ترکمن، چناران، سی
اسبسواریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت سواری، سواركاری گشت، كورس، كراسكانتری، چوگان، پولو، پرش، درساژ، جیمكانا، ولتیژ، بسكتبال اسب سواركار، اكوسترین، سوار لباس سواركاری، چكمه، كلاه، كل
جمع کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ، گرد آوردن، سوارکردن، فراهم آوردن، یککاسه کردن، دورخود گرد آوردن، متحد شدن بهسوی خود کشاندن، جذب کردن محصور کردن، دیوار کشیدن اندوختن، بهدست آورد
بالا بردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت جک زدن، ازجابرداشتن، ازخاک برداشتن، برگرفتن، بلند کردن، برداشتن، برخیزاندن، برانگیختن، بلندکردن، بالا کشیدن، نصب کردن، برافراشتن، آهیختن، نگاه داشتن