سوراخدارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل دار، متخلخل، اسفنجی، سوراخسوراخ کلیددار توخالی، پوک، پوچ، میانتهی، مقعر چاکدار، فاصلهدار
سوراخ کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل کردن، سفتن، خلانیدن، سپوختن، بهسیخ کشیدن، پنچر کردن فروکردن، دخول کردن، نفوذ کردن، بهزور وارد شدن
سوراخدارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل دار، متخلخل، اسفنجی، سوراخسوراخ کلیددار توخالی، پوک، پوچ، میانتهی، مقعر چاکدار، فاصلهدار
سوارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، اسبسوار، سوارکار مسافر، سرنشین پستچی، چاپار، پیک، ارتباطات پستی پلیس سواره، سوارهنظام چپانداز، چابکسوار دوترکه، دوپشته
سوزاندنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی تش زدن، کز دادن، خاکستر کردن، داغ کردن، گداختن، الو زدن، شعلهور کردن، سوختن