سفتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت م، چسبیده، سرجا، سر جای خود، کیپ، استوار سخت، چگال، یکپارچه، منسجم چسبان، تنگ گیرکرده، لحیم شده، پرچشده، ناگشودنی مرتب، متقن، متین، مضبوط
سطح را برداشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ا برداشتن، تراشیدن، تراش دادن(کردن)، برداشتن، خراشیدن، رنده کردن، پوست کندن، پوست گرفتن، زدودن، ستردن خط انداختن شیارکشیدن، دندانهدار کردن کندهکار
سفر كردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ] سفر كردن، مسافرت كردن، رفتن آمادۀ سفر شدن، رخت سفر كشیدن، بار بستن، بار سفر بستن، بهراه افتادن، سوار شدن، پا درركاب نهادن، عازم شدن اتواستاپ زدن
سخت (سفت)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی فت)، زرهی، زرهدار، آبدیده، آهنین، فولادین، خشک، پینهبسته، استخوانی، منجمد، یخزده بادوام، محکم صلب▼ استوار، قوی نشکن تنگ، چسبیده، محکم، وصل
ماشینفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی مکانیسم، دستگاه، موتور، اتوماسیون وسیله نقلیه اتومبیل فرقون، دوچرخه اهرم، دنده، قرقره، درام، سطح شیبدار، بازو جرثقیل، جرثقیل زنجیری پمپ، تلمب
منسجمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت سجم، همبسته، متمرکز، یکپارچه، یکتکه، یکتخته، یکدست نیمهمایع، غلیظ، چگال استوار، محکم مقاوم، صلب سفت، سخت مستدل، منطقی الصاقی، مرتب سازمانیافته،
خوشحالفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی خ و شنگ، سرحال، شنگول، مستانه، محظوظ، تردماغ، سرخوش، بانشاط، خوش، شاد، شادمان، خندان، خوشبخت، راحت
سالمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ست، سلامت، سرحال، قبراق، روفرم، شاداب، صحیح و سالم، روبراه، خوشبنیه، قوی، رشید، تنومند، خوشاحوال، صحیحالمزاج بهداشتی، گوارا