سوارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، اسبسوار، سوارکار مسافر، سرنشین پستچی، چاپار، پیک، ارتباطات پستی پلیس سواره، سوارهنظام چپانداز، چابکسوار دوترکه، دوپشته
دشوارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) خت، مشکل، ناراحت، پرزحمت، پردردسر، دستگیر، شاق، صعب، صعبالعبور، سهمگین صعبالوصول، صعبالحصول، دستنیافتنی بغرنج، غامض، پیچیده
خشککنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی سشوار، خشککن، حوله، تِه، طناب رخت، بخاری، حرارت، گرمایش خشک نگهدارنده: چتر، بارانی، امپرمآبل، چادر، برزنت
سوارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، اسبسوار، سوارکار مسافر، سرنشین پستچی، چاپار، پیک، ارتباطات پستی پلیس سواره، سوارهنظام چپانداز، چابکسوار دوترکه، دوپشته
اسبسواریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت سواری، سواركاری گشت، كورس، كراسكانتری، چوگان، پولو، پرش، درساژ، جیمكانا، ولتیژ، بسكتبال اسب سواركار، اكوسترین، سوار لباس سواركاری، چكمه، كلاه، كل
بالا رفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت بالا رفتن، بلند شدن، سوار شدن، سواری کردن ارتفاع گرفتن، اوجگرفتن، اززمین بلند شدن، صعود کردن، پرواز کردن بهقله رسیدن، ازکوه بالا رفتن، تلاش کردن پر
سوارهنظامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) هنظام، اسواران، پلیس سواره شوالیه وسیلۀ نقلیۀ جنگی