سَرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ّه، مغز، جمجمه، مخ، مخچه پوست سر، پیشانی، جبین بالاخانه گردن تارک، زلف، مو، فَرق ملاج، ملاز هیپوتالاموس، هیپوفیز دِماغ، شعور
سَر رفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، بهبیرون جریانیافتن، سرریز شدن، فوران کردن، غلیان کردن، جوشیدن، بالا زدن اشک ریختن
سر عقل آوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال آوردن، هشیار کردن، بههوشآوردن، کسیرا بهخود آوردن، آگاه کردن درس دادن، آموختن درمان کردن، روان کسیرادرمان کردن، روانکاوی کردن
نوکریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی خوشرقصی، خوشخدمتی، سرسپردگی، بندگی، شاگردی، تسلیم، دنبالهروی، اطاعت، انقیاد، بردگی، فرومایگی تملقگویی، چاپلوسی
وفاداریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام داقت، استواری، خوشقولی، درستپیمانی، وفا، وفای بهعهد، ایفای عهد، پیمانپایی سرسپردگی، خوشخدمتی، بندگی، نوکری عهد، پیمان، قرارداد، قو
سَرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ّه، مغز، جمجمه، مخ، مخچه پوست سر، پیشانی، جبین بالاخانه گردن تارک، زلف، مو، فَرق ملاج، ملاز هیپوتالاموس، هیپوفیز دِماغ، شعور
سرموقعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ] سرموقع، سر بزنگاه، درموعد میمنت، مبارکی، ساعت سعد وقتشناسی، خوشقولی اکازیون لزوم وقتشناسی، اولویت، اهمیت
نرم رفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل ، سُر خوردن، سُریدن، لغزیدن، شناور بودن، سُبک پریدن، لیز خوردن، روان حرکت کردن