سرگرم کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی م کردن، مشغول کردن، بازیدادن، در بازی شرکت دادن، مایه انبساط خاطر شدن، خوشنود کردن، نیروی تازه دادن، شاد کردن، ظریف سخن گفتن
سرگرم شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی شدن، خودرا مشغول کردن، بازی کردن، تفریح کردن، شاد بودن قماربازی کردن، قمار کردن
مطایبه آمیزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی آمیز، ظریف [کلام]، خندهآور، فکاهی، سرگرم کننده مسخره، خندهدار، تمسخرآمیز دقیق، باریک، نرم، طنز، خوش، موجز، نغز، غامض
خندهدارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی دهآور، عجیب، غریب، غیرعادی، بامزه، مضحک، سرگرم کننده، بانمک، غیرعادی، تمسخرآمیز مطایبهآمیز
جهندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ده، پرنده، پران، رقصان، جستوخیزکنان، دوان، دواندوان، پروازکنان ◄ چیز پرنده▲ بانشاط، زنده، سرزنده سرگرم کننده
لذتبخشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی لطیف، تازه، مطابق میل، هموار، مساعد، سازگار، آبدار، دلپذیر، باحال، جالب توجه، مثبت، خوشایند، دلپسند، سرگرم کننده، پسندیده، عالی، نیکو خرم،
لذیذ (لذتبخش)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ذیذ (لذتبخش)، نشاطآور، لذتبخش، نیروبخش، ارضاکننده، سرگرمکننده خوشمزه ◄ پرمزه