سرد کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی سرد کردن، باد زدن، یخ زدن، تهویهکردن، هوا دادن شاداب کردن، نیروی تازه دادن ازحرارت محفوظنگاه داشتن، حفاظ کشیدن
سریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم سله، زنجیره، آرایه، تدریج، درجه تصاعد، تصاعدهندسی، تصاعد حسابی ردیف▲، رشته، دوره، شمارش، شمارش معکوس ریشه، اشتقاق شجره، مادر، دودمان ◄خانواده جداسازی
سَرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ّه، مغز، جمجمه، مخ، مخچه پوست سر، پیشانی، جبین بالاخانه گردن تارک، زلف، مو، فَرق ملاج، ملاز هیپوتالاموس، هیپوفیز دِماغ، شعور
سَر رفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، بهبیرون جریانیافتن، سرریز شدن، فوران کردن، غلیان کردن، جوشیدن، بالا زدن اشک ریختن
سرد کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی سرد کردن، باد زدن، یخ زدن، تهویهکردن، هوا دادن شاداب کردن، نیروی تازه دادن ازحرارت محفوظنگاه داشتن، حفاظ کشیدن
بیحس کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی کردن، بیهوش کردن، فلجکردن، هیپنوتیز کردن، تخدیر کردن، دوا دادن، سرد کردن، سست کردن، ضربه زدن، سیر کردن
سرد شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی د شدن، فسردن، یخ زدن(بستن، کردن، شدن)، منجمد شدن، بستن لرزیدن، سرما خوردن سرد بودن سرد کردن
پختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت پخت کردن، آشپزیکردن، طبخ کردن کباب کردن، برشته کردن، بریان کردن، سرخ کردن، تفت دادن، داغ کردن، بو دادن بار گذاشتن(گذاردن)، بار کردن، بهدم پختن، دم
توانستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت توانستن، قادر بودن، توانایی(یارای) کاری را داشتن، اجرا کردن، کردن عُرضه داشتن، بخار داشتن توان داشتن دست یافتن، کردن سر ساییدن، کفایت (لیاقت) داشتن،