سرزنش کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات دن، شماتت کردن، گلهکردن، موعظه کردن، اخطار دادن، نکوهیدن، اندرز دادن
سازش کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته کردن، مصالحه کردن، ساختن، امتیاز دادن، زیر بار (چیزی) رفتن، کوتاه آمدن، راه آمدن، مدارا کردن، شُل گرفتن، تقسیم کردن موافقت کردن، پذی
سرزنشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات نکوهش، ملامت، شماتت، مناقشه پرخاش، عتاب، سخنسخت، فحاشی، گستاخی تودهنی
قابل سرزنش شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات سرزنش شدن، تقصیر را قبول کردن، مسئولیت قبول کردن بهانتقاد گوش دادن سابقۀ خود را خراب کردن، آبروی خود را ریختن
سازشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته ، سازشکاری، مصالحه، مدارا، مسالمت، سازگاری، تسلیم، گذشت، آشتی بدهبستان، زدوبند، بندوبست، گاوبندی، ساختوپاخت، ساختوساز، تبانی، تو
داد زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی داد زدن، بلند صدا کردن، سخنرانی کردن، سلام کردن سرزنش کردن درد کردن سوگواریکردن
اخطاردادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی خطاردادن، آگاهانیدن، خبردادن، اطلاع دادن، گزارش کردن، مشورت دادن مضطربکردن، متوحش ساختن، هراسان کردن خاطرنشان کردن، تذکر دادن، توبیخ کردن، س
قابل سرزنش شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات سرزنش شدن، تقصیر را قبول کردن، مسئولیت قبول کردن بهانتقاد گوش دادن سابقۀ خود را خراب کردن، آبروی خود را ریختن
بازداشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام تحذیر، منصرف کردن، تقبیح، توصیۀ علیه، دلسرد کردن، هشدار، اخطار، منع، جلوگیری، ممانعت، قدغن، تحریم، ممنوعیت ملامت، نکوهش، سرزنش تضعیف روح
رنجانیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی رنجاندن، ناراضیکردن، دلگیر کردن، مکدر کردن، دل آزردن، محزون کردن، دشمن تراشیدن، قابل سرزنش شدن