سربازفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) می، ارتشی، نیروهای منظم، تکاور، کماندو، ذخیره، کهنه‌سرباز، سرباز وظیفه ایثارگر، جانباز، آزاده خدمت وظیفه ◄ اقدامات جنگی سرباز ک
مربوط به‌نظامیان (صفات): سربازیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ت] مربوط به‌نظامیان (صفات): سربازی، نظامی آماده به‌خدمت، منتظر خدمت سلحشور، جنگجو، جنگ‌طلب، محارب
مربوط به‌نظامیان (صفات): سربازیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ت] مربوط به‌نظامیان (صفات): سربازی، نظامی آماده به‌خدمت، منتظر خدمت سلحشور، جنگجو، جنگ‌طلب، محارب
رتبۀ لشگریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) گماشته، سرباز، سرجوخه، گروهبان، استوار، ستوان، سروان، سرگرد، سرهنگ، سرهنگ، سرهنگ، سرتیپ، سپهبد، سردار، سرلشکر، ارتشبد، امیر، اف
اقدامات جنگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ات جنگی، بسیج، سربازگیری، آمادگی سربازی، خدمت وظیفه، اجباری، خدمت سربازی، ضرورت، احتیاط، اضافه‌خدمت بیدارباش، آزاد! خبردار! پهل
همگانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم گی، همه، آحاد، هرشخصی، هرکس، عوام، آدم آدم عادی تودۀ مردم، رعایا سرباز گمنام، بی‌نامی همه‌کس، همه‌چیز، تروخشک